الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

Georgia

Ne mütlü türk deyene🇦🇿

یه روز کاری و یاد النای قشنگم

مهربان بی منت اداره ام .....زنگ زدم حال دختری رو از مامانم جویا بشم .....مثل همیشه در حال ارام کردن روان منه ....خوب غذا خورده .......الان داره بازی میکنه ....داره میدوه ....   مشغول صحبتیم که صدای نرم و نازکشو می شنوم میگه  الو به زبون خودش میخواد با من صحبت کنم ...... نا خداگاه می خندم ........ نازم النا :سلام مامانی.........و اون با یه خوشحالی و شنگولی خاص من :غرق در خوشحالی و شوق سلام دختر قشنگم .....نمی تونم توصیف این حالمو بکنم ....... دوباره مامان از اون طرف به النامیگه بگو غذا خوردم .... یعنی فکرکن .....!!!!!..کی این همه به فکر تو هست .....؟ کی براش مهمه که وقتی از عزیزترینت دور...
24 فروردين 1391

برای دخترم

  دخترم   وقتی با دو دستانت صورتم را میگیری   و معصومانه نگاهم میکنی   دستان کوچکت را روی دو چشمانم میگذارم و   دانه دانه انگشتانت را میبوسم .. ...       آن همان لحظه ایست که می‌خواهم...   از اشتیاق بمیرم   واای که چقدر خوشبختم   چرا که مرا   به اندازه اسباب بازیهایت دوست داری...     ...
24 فروردين 1391

دل نوشته ای برای فردا

النای آزاد من مادر که می‌شوی گاهی دلت می‌گیرد. گاه بی‌اختیار اشک میریزی و چون مادری وقتی همه خوابند گریه می‌کنی … دلت می‌خواهد همه تاجهای افتخار مادر بودن را به کناری بگذاری و خودت راه نگاه کنی گاهی خالی می‌شوی از همه خنده‌ها، گاهی دلت فقط یک جاده می‌خواهد که بروی اما نمی‌دانی کجا؟ و چرا؟ گاهی حتی آزاد نیستی که فکر کنی، که بسازی، بنویسی و دلت می‌گیرد و تو سوال می‌کنی و من هیچ نمی‌گویم و تو اصرار می‌کنی و من … دلم می‌گیرد وقتی از تو فرار می‌کنم و دلم پیش توست، نمی‌دانی چقدر دردناک است رها کردن دست کوچکی که می‌دانی چند ...
24 فروردين 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Georgia می باشد